لحظه هایی برای شاد بودن
لحظه هایی برای شاد بودن

لحظه هایی برای شاد بودن

چشم هارا باید شست جور دیگر باید دید


"هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است
چه اهمیت دارد گاه اگر می رویند، قارچ های غربت؟
من نمی دانم که چرا می گویند اسب حیوان نجیبی است، کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
گل شبدر چه کم از لاله ی قرمز دارد؟
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شست، واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد
چتر ها را باید بست، زیر باران باید رفت
فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید دید، عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید بازی کرد، چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی، زندگی آب تنی در حوضچه ی اکنون است"

نظرات 6 + ارسال نظر
شمیم یکشنبه 22 شهریور 1394 ساعت 09:06

صدا کن مرا

صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

 که در انتهای صمیمیت حزن می روید

در ابعاد این عصر خاموش

 من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است

و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد

 و خاصیت عشق این است

 کسی نیست

 بیا زندگی را بدزدیم آن وقت

میان دو دیدار قسمت کنیم

بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم

بیا زودتر چیزها را ببینیم

ببین عقرباک های فواره در صفحه ساعت حوض

زمان را به گردی بدل می کنند

بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی ام

بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را

 مرا گرم کن

و یک بار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد

و باران تندی گرفت

 و سردم شد آن وقت در پشت یک سنگ

اجاق شقایق مرا گرم کرد

در این کوچه هایی که تاریک هستند

 من از حاصل ضرب تردید و کبریت می ترسم

من از سطح سیمانی قرن می ترسم

 بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است

مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد

مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات

اگر کاشف معدن صبح آمد صدا کن مرا

سلام متین جان
خوبی؟
من هنوز وقت نکردم برم رو سیستم پست بذارم
پرم از خالی
حوصله ام هم نمیاد باید فرصت بدم به خودم
خدا کنه دیر نشه

سلااااام بر شمیم بانووووووو
سپاس!
منم دیگه نمیتونم بیام پای نت زیاد...
رفتنی شدم مننننننننن

شمیم شنبه 21 شهریور 1394 ساعت 15:43

سلام متین جان
باشه عزیزم اگه وبلاگ جدیدمو راه اندازی کردم
حتما خبرت می کنم
متشکرم

فدای شما!
منتظر پستای قشنگتونیم!

شمیم جمعه 20 شهریور 1394 ساعت 23:13

روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد...
خواهم آمد گل یاسی به گدا خواهم داد
زن زیبای جذامی را گوشواری دیگر خواهم بخشید
کور را خواهم گفتم : چه تماشا دارد باغ ...
هر چه دشنام از لب خواهم برچید
هر چه دیوار از جا خواهم برکند
رهزنان را خواهم گفت : کاروانی آمد بارش لبخند
ابر را پاره خواهم کرد
من گره خواهم زد چشمان را با خورشید ، دل ها را با عشق ،سایه ها را با آب ،شاخه ها را با باد
و به هم خواهم پیوست،خواب کودک را با زمزمه زنجره ها
بادبادک ها به هوا خواهم برد
گلدان ها آب خواهم داد ...
خواهم آمد ،سر هر دیواری میخکی خواهم کاشت
پای هر پنجره ای شعری خواهم خواند
هر کلاغی را کاجی خواهم داد
مار را خواهم گفت : چه شکوهی دارد غوک
آشتی خواهم داد
آشنا خواهم کرد
راه خواهم رفت
نور خواهم خورد
دوست خواهم داشت سهراب سپهری

به کسانی که در لابه لای مشغله شان وقتی برای شما پیدا می کنند
احترام بگذارید
اما عاشق کسانی باشید که وقتی شما به آنها نیاز دارید
هرگز به مشغله شان نگاه نمی کنند . . .

شمیم جمعه 20 شهریور 1394 ساعت 23:02

سلام متین جان
چه منظره ی قشنگی
من این شعرو خیلی دوست دارم
متشکرم عزیزم

سلام بر شمیم بانوووو
قابلی ندارهههههه
خوشحالم که مورد پسندتون بود
راستی من وبلاگتون اومدم ،متوجه شدم حذفش کردید اگه وب جدید زدین آدرسشو بدین بی زحمت!
البته اگر مایلید!

گلبانگ جمعه 20 شهریور 1394 ساعت 22:13

سلام
زهرا دقت کردی؟!
به چی ...
به اینکه روحیت داره همچین کم کم لطیف میشه؟!
یادته به من گفتی اول درموردم چی فکر کردی
خواستم بگم اینا اثرات سن هست خواهر
به پست هات نگاه کن ، متوجه میشی منظورمو

سلاملکم!
متین از همون اول لطیف بود!
دفترایی که چندساله خاطرات روزانمو توش مینویسم و دفتر شعرامو نشونت بدم متوجه قضیه میشوی خواهررررررر
تو وب بلاگفام پست های طنز بیشتر میذاشتم چون مخاطب بیشتری داشت و دوست داشتم هر بار که وبم میان با لبخند از وبم برن.
ولی الآن فرق فوکوله!
من واسه خودم پست میذارم و گاهی دوستان میانو یه عنایتی هم میکنند....
دیگه مث قبل دوستای خولو چلم نیستن که بخوام باهاشون شوخی کنم.

گلبانگ پنج‌شنبه 19 شهریور 1394 ساعت 19:04

سلام بر زهرای گل
بابا افرین ، احسنت ، مرحبا ، براوو، عالی ، بیست ، دیگه همینا با پیش غذا و دسر

شعری بس زیباست ، جداً لطیف و ارومه


سلام بر آبجی گلی مهربونم!
دمت جیز بابا!
من برم چشمامو بشورم فک کنم خاک رفته توش!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد